عجیب و غریب

امروز چقدر دلم گرفته

احساس می کنم هیچکس به خواسته های من اهمیت نمیده حتی نفسی، حتما از خودتون می پرسین نفسی کیه

اینکه پرسیدن نداره نفسی همسرمه دیگه از زمانی که عقد کردیم از شدت علاقه ای که بهش دارم همیشه صداش می زنم"نفسی"

داشتم می گفتم...حتی نفسی هم فقط به کارای خودش اهمیت میده... چند هفته ست قراره بریم یه چیزی بخریم همش امروز و فردا می کنه می دونم که طفلک سرش خیلی شلوغه اما آخه بابا منم آدمم دیگه...اومدم تو شهر غریب که چی کار کنم؟؟ اومدم زندگی کنم نه اینکه همیشه تو خونه تنها باشم و همش به در و دیوار زل بزنم

چند روز پیش یه خبر خیلی بد شنیدم یکی از پسرهای فامیل شوهرم که بنده خدا جوون هم بوده خودکشی کرده

خدا نصیب نکنه وقتی شنیدم مات موندم.. خودشو دار زده و حالا پدر و مادر بیچارش.....

نمیدونم آدم چقدر می تونه به ناامیدی برسه که دست به چنین کاری بزنه...خدایا کاری کن که هیچوقت از هیچکس به خصوص از شما ناامید نشیم...




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: